به: ولادیمیر مایاکوفسکی
و ابر شلوارپوش اش
بيزارم از طراوت ارديبهشت ماه،
در انتظار خشخش پاييز ماندهام
در گوش اين اتاق سه در چار مدتیست
غير از ترانه های فروغی نخوانده ام
موی پدر از آينه خاکستریتر است،
رنگ نگاه مادرم از قهوه تلختر
اوقات را به کام همه تلخ کردهام،
نفرين به من که آينهها را شکاندهام
اين شهر بوی شربت اعصاب میدهد
آزادراههاش یبوست گرفتهاند
تا خاک از تشنج من بارور شود
در بادهای هرزه دلم را تکانده ام
من آدمم، رسالتم اندوه زندگیست
من عادلانه با همه تقسيم می کنم ـ
اندوه شاعرانه ی خود را که سال هاست
از مصرعی به مصرع ديگر کشانده ام
من مثل نسل سوختهی دور از آفتاب،
محتاج چند متر مربع تنفس ام
عاليجناب جامعه خورشيد کو؟
که من بر شانه های اين شب دم کرده ماندهام
من متن زندگانی از دست رفته را
با نقطهی گلوله به پایان رساندهام .
من متن زندگانی از دست رفته را
با نقطهی گلوله.
#علیرضا_بدیع
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#پاییز
عکس: itblog
منبع: ریتمو